خاموش کردم که سر مستم از آن افسوس که خورده مستم که میکوشی و مستی را ز آگهی نمیدانم●♪♫
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم●♪♫
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم●♪♫
به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد چو ترکان گرد تو اختر چه خرگاهی نمیدانم●♪♫ ●♪♫
ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمیدانم●♪♫
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم●♪♫
شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه بجز آن شاه باقی را شهنشاهی نمیدانم●♪♫
زهی خورشید بیپایان که ذراتت سخن گویان تو نور ذات اللهی تو اللهی نمیدانم●♪♫
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمیدانم●♪♫
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی دمی هویی دمیهایی دمی آهی نمیدانم●♪♫
خمش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم که بیخویشی و مستی را ز آگاهی نمیدانم●♪♫
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم●♪♫