چه فرقی میکند دیروز و امروزش فردا را که میداند که امروزم قدیمی شد
و راه راست معلومست و راستی راه هر نورست و مد را من چه میدانم
که پاییزم درخت مست برهنست و تو کجا میریتفاوت در نگاهست و تو چه میدانی هزاران راه بی راهه
و پا کارش دویدن نیست و دست میسوزد و این توشه ی راه است
داغی تجربه سرما و گرما را چشیدی آب دریا را کمی شورست و هر چی بیشتر بیشتر
پس از این راه چقدر دور است و من تشنه چه بسیارند و از پشت میزنند دشنه
رفاقتها چقدر گشتم ولی خسته شدم من آمدم آنها هنوز هم بازمیگشتند و عشق
پشت سر بازی رسد ترفند و من غافل سرم پایینو بالا را نمیدیدم
و دستم میرسید اما برای کودک تنها نمیچیدم سیب قرمز باغم میرفتو نمیدیدم
نمیبینی مگر کوری محبتهای تو سوری است